۱۲/۲۶/۱۳۹۲

شعر نو در وصف القارعه مالقارعه با حضور امام نقی (ع)

"غاری در صدا"

در غاری رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید
آیا من خود بدین غار آمده بودم
و یا غار اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای غار از من می گذشت
و سنگ و کلوخش بر ذوالنعوذم می لغزید
آیا این غار
معراج من بود
که لحظه ای بر سامرا خم شده بود؟
ناگهان صدایی غار را در خود جای داد
صدایی که به هیچ شباهت داشت
گویی سوسن خودش را به آنجا رسانده بود
همیشه از روزنه ای ناپیدا
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود
سرچشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی در من نبود
راهی پیموده نشد
آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت؟
ناگهان رنگی دمید
پیکری روی سنگ ها افتاده بود
زنی که شباهت دوری با مزبله داشت
غار در ته چشمانش بود
و جا پای صدا همراه تپش هایش
زندگی اش آهسته بود
وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچه ای بر خیرگی ام گشود
روشنی تندی به غار آمد
عنکبوت آرام رفت 
و 
کبوتر پر کشید 
و مزبله ترکم کرد 
جبرئیل فریاد زد: 
"القارعه ما القارعه"



از نیقلرنقوی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر