۹/۰۹/۱۳۹۲

آب را کر* نکنیم

در فرودست انگار اشتری* * می خورد آب
یا که آن اصحابم ... خشتکی می شویند
آب را کر نکنیم
دست لایشه ای شاید فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود
آب را کر نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این خمس
چه زلال این آب انگور
مردم سامرا چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان جیب هاشان خمس افشان باد
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چشم هاشان جا پای خداست
بی گمان در ده بالا دست دامن ها کوتاه است
مردمش می دانند که شمقدر چه گلی است
بی گمان آنجابنفش بنفش است
خشتکی میدرررد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
کوچه باغش پر آب انگور باد
مردمان سر ذوالنقار می فهمند
بحث نکردند با ما
آب را کر نکنیم

نقی سپهری
*.kor نوعی از انواع آب در فقه
** بی گمان این شعر در دوره دوستی امام و شمقدر و قبل از فتنه های شمقدریه سروده شده
از ناقشتاین

سفارشات امام نقی به مالک شتر در مورد غار

ای مالک! اگر مجبور به فرار گشتی به غار نرو. اگر به غار رفتی ببین عنکبوتش از نوع سمی نباشد که نیشش ماتحتت را پاره میکند. ضمنا تار تنیدنش هم سریع باشد. ای مالک. دقت کن که کبوترش نر نباشد. یه بار نرش به تور ما خورد یه نصفه روز علافمون کرد تا فهمیدیم! ای مالک ... ببین غارش ته دارد یا نه. اگه نداشت ببین اگر دو میله آهنی طولانی تا تهش کشیده شده فرار کن که دجال با مرکبی آهنی به سویت حمله میکند! 
ای مالک. اگر در غار خرس بود جنسیتش را بپرس. نرها بد میسپوزند و ماده ها را باید بسپوزی تا خورده نشوی. ولله که هردویشان دردآور است. ای مالک اگر در غار بودی و کسی صدایت زد که و اقراء مقراء راه انداخت با سنگ و دمپایی و فحش خارومادر دورش کن که به سرنوشت من و اجدادم دچار نشوی...
ای مالک... دو کودک روانپریش هر لحظه و هر جا حتی درغار ممکن است خفتت کنند و زورکی کمکت کنند. از اجداد ما هستند و مراعاتشان را بکن حین سپوختن! 
ای مالک! این نامه را بعد از خواندن نابود کن که حفظ آبروی ائمه از واجبات است!
از  ناقشتاین

۹/۰۲/۱۳۹۲

چرا شیعیان رفتار درست با تهیدستان را نیاموختند

روزی امام نقی در مسجد نشسته بود و برای صحابه موعظه میکرد که فقیر ژنده پوشی وارد شد و کنار "صحابه مایه دار" حضرت نشست.
صحابه مایه دار، اندکی در مرد فقیر نگریست و ناگهان از جا جست و دورتر، پشت یکی از صحابه پناه گرفت.
امام که از این رفتار به شدت رنجیده بود فرمود: ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسه؟
صحابی تته پته کنان پاسخ داد: بســـ بســـ بسم الله الرحمــ...
آن معصوم با تَشر گفت: زهر مار! خود شیرین! ... نمیخواد بسم الله بگی، جواب منو بده... چرا تا این بابا نشست، پا شدی رفتی؟ حالا یه ذره فقیره، یه ذره هم بوی پشکل میده، یه ذره هم ایکبیریه. دیگه شاخ و دم که نداره، هاه؟
مرد فقیر، که از سوء تفاهم پیش آمده ناخشنود بود، دستار و دشداشه را درآورد و با لحنی میانجی گرانه گفت: چرا ای پسر رسول خدا، من از طایفه جنیان هستم، شاخ و دُم و سُم دارم؛ آمده ام تا ...
هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام کف بر لب، روی زمین افتاد، تشنج کرد؛ و صدای نعره وحشت زده حضار از هر سو به آسمان برخاست.

منبع: اخلاق اسلامی/ فصل: چرا شیعیان رفتار درست با تهیدستان را نیاموختند/ ص 666

از صیغه مضارع نقی

علم لدنی ائمه,چگونه امام نقی دانشمند شد.

لحظات آخر زندگی امام بود. اهل بیت ایشان اشک ریزان دور بستر ایشان جمع شده و زنجموره میکردند که یکی از دانشمندان سامرا برای عیادت وارد شد. امام حضور ایشان را غنیمت شمرد و به سختی سوالی علمی از وی نمود. دانشمند با تعجب گفت: یبن رسولولا الان چه جای این سوال است؟ امام فرمود: آیا جواب این سوال را بدانم بهتر است یا نادانسته بمیرم؟ دانشمند با مهربانی جواب سوال را داد ولی از زاویه چشمان امام و دهان کج مانده ایشان دریافت که ایشان اصلا جواب را نفهمیده. دوباره با آرامش توضیح داد و امام تنها فرمود: ها...؟؟ 
در روایت است دانشمند نگونبخت 70 بار این موضوع را برای امام توضیح داد و زمانی که صدای شیون و جیغ از منزل امام برخاست همه دانستند که وی در راه آموزش به امام دقمرگ شده است. امام زحمات وی را بسیار ارج نهاده و شخصا برایش نماز میت خواندند.

تاریخ حشری - باب علم لدنی ائمه - ص 69

از ناقشتاین

چه وقت یک مسلمان از سختی دنیا فارغ میشود

روزی یکی از اهالی سامرا بر امام وارد شد و پرسید: من سالهاست که دارم کار میکنم و سختی میکشم و خمس و زکاتم را هم میدهم ولی هر سال سختی بیشتری میکشم ولی شما کاری نمیکنید و هیچ سختی نمیکشید و همیشه هم در راحتی به سر میبرید.پس یعنی آیه "ان مع العسر یسرا" دروغ است؟
حضرت با فروتنی فرمودند: اسلام مثه فوتباله.همه ی کارها باید گروهی انجام بشه.خب شما بخش "سختی" را انجام میدهید من هم بخش "آسانی" را. اینجوری بعد از هر سختی آسانی هست و تقسیم وظایف می شود.
بار دیگر پرسید: آیا راهی هست که ما هم در بخش آسانی شراکت داشته باشیم؟
امام فرمودند: چرا نیست؟ فورا به نزد ابولاشی در دفتر بغلی برو تا اسمت را برای غزو احد بنویسد.انشالنقی که شهادت نصیبت خواهد شد.

از ابن نقی

۸/۲۷/۱۳۹۲

آدم و حوا ,هابیل و قابیل,لیوذا و اقلیما ,فرشته و جن.

هابیل و قابیل,لیوذا و اقلیما
به نام خداوند بخشنده و مهربان:
قابیل و اقلیما دو فرزند دو قلوی اول آدم و حوا و پس از آن هابیل و لیوذا دو فرزند دیگر دو قلوی آن دو.
پس از سن بلوغ رسیدن فرزندان آدم ,قابیل و لیوذا ,هابیل و اقلیما با هم ازدواج کردند (همبستر شدند) ,قابیل به زیبایی همسر هابیل,خواهر خود حسادت میکند, قابیل میگوید چرا همسر هابیل زیباتر است و آدم میگوید این فرمان از جانب خداست و او این همسران را برای شما انتخاب کرده و برای اینکه به آن دو ثابت کند,به پسر هایش میگوید در راه خدا قربانی کنید و نشانه مورد قبول شدن قربانی این است که صاعقه ایی به قربانی مورد قبول میزند,باز هم هدیه و قربانی هابیل قبول میشود و قابیل از شدت عصبانیت هابیل را میکشد, در آن زمان ها زمین خون را میبلعید و همین امر باعث شد تا جسد و قتلگاه هابیل هیچ گاه پیدا نشود,آدم که هابیل را بیشتر از قابیل دوست داشت به خدا شکایت میکند و خدا به او میگوید از نسل قابیل انسان های شر به و جود خواهند آمد و زمین نیز از آن پس به اذن خدا ,خون را نبلعید.
در بعضی از کتب نیز آمده ازدواج با محارم (خواهر و مادر) از همان ابتدا در نزد خداوند عملی بسیار زشت و قبیح بوده,لذا برای هابیل زنی زیبا از جنس فرشته و برای قابیل زنی زشت از جنس جنیان بر میگزیند قابیل اعتراض میکند و آدم میگوید این همسران را خدا برای شما برگزیده,و ماجرای قربانی بدون تغییر...
زمانی که آدم در بهشت بود و به زمین نیامده بود,خدا از فرشتگان خواست که بر آدم سجده کنند,شیطان که محبوب ترین و قویترین فرشتگان خدا بود از او میپرسد من از آتش هستم و آدم از خاک,چرا باید بر او سجده کنم,خدا میگوید زیرا او نماینده من است و اشرف مخلوقات ...شیطان از طریق حوا آدم را گول میزند,و خدا وقتی متوجه میشود که آدم از فرمان او که نخوردن میوه درخت یا گندم یا هر چیز ,سرپیچی کرده از او عصبانی میشود,آدم میگوید تقصیر حوا بود و هنگام تبعید آن دو به زمین خدا رو به حوا مکند و میگوید برای این کار تو زایمان را با درد بسیار همراه میکنم...
از خواندن این ماجرا به این نتایج میرسیم:
1: خداوند بخشنده و مهربان است.
2:خداوند انسان را دوست دارد به طوری که پس از اختراع انسان به خودش آفرین میگوید.
3:خداوند به همه چیز آگاه است .
4:به عقاید دیگران احترام بگذارید.

رادیو سامرا - قسمت صفرم

۸/۲۳/۱۳۹۲

وفاداری غلمان های پارسی


امام نقی (ع): بگو ببینم غلمان، دو کلمه ی "قتل" و "زنجیر" ترا به یاد چه چیزی می اندازد؟
غلمان فارسی بی درنگ گفت: مراسم عاشورا. 
امام نفس راحتی کشید و فرمود: احسنت! غلمان بهشتی بر تو باد! ترسیدم خدا نکرده بگویی "قتل های زنجیره ای"!
از Yaghoub Sharifi

تا خر هست، خرسوار هم هست

دختری فشن خدمت امام‌نقی (ع) رسیده و عارض شد: امام جووووون، من خودم خیلی مذهبی نیستم، امّا امام‌حسین عجقمه، آخه در برابر ظلم ایستاد... (در همین حین صدای مادر ستّار بهشتی بگوش میرسد که جنایات خلیفه را هوار میکشد) ...بمیرم الهی، دیدی خاندان ابی‌عبدولّا حتی تو اسارت هم آزاده بود؟... (نسرین ستوده با تنی نحیف، اما گامهایی استوار از زندان بیرون می‌آید) ...اگه ظهر عاشورا اونجا بودم حتما خودمو سپر گلوی علی‌اصغر میکردم... (گلولۀ سُربی زوزه‌کشان از بالای سرش عبور کرده و سینه ندا را می‌شکافد) ... آدم باید خیلی کر و کور و بیشعور باشه که دلش از اینهمه مظلومیت اوف نشه!

امام چند لحظه خشتک مبارک را خارانده، سپس رو به دوربین فرمودند: "تا خر هست، خرسوار هم هست!" و با یک خیز «مظلومیت» خاندان طهارت را طوری در او فرو کردند که نسل جدیدی از امامزاده‌ها در سراسر بلاد پارس پدیدار گشت.

از منقی دو عالم

۸/۲۲/۱۳۹۲

امام نقی و افسوس ها


ابواصلاح خدمت امام رسید و گفت: عَمام٬ از حبس خانگی ابانقاش هزار روز گذشت.
امام سرش را از زیر عبایش بیرون آورد و گفت: تو راست میگی٬ راستی از تیرباران های بی محاکمه روی سقف چند هزار روز گذشت؟ از اعدام های فله ای تابستان سیاه چند هزار روز گذشت؟ از قتل های زنجیره ای چندهزار روز گذشت؟ از سربه نیست شدن دانشجویان کوی چند روز گذشت؟ از کشته شدن جنشیان سبز چند هزار روز گذشت؟ از ......
روایت است که ابواصلاح مدتها بود که خشتک دریده و تا دماوند دویده بود.
از 

نوحه امام نقی با صدای حاج ناقشتاین


نقیمون دلبره
هی کنیز میخره
خونشون میبره
بساط تفخیذی داره بعد آب انگور
نقیمون میدونه
ملت دیوونه
میارن تا خونه
خمس و زکات . باج سیبیل .بدون هیچ زور
نقیمون چه نازه 
ذوالنعوظ درازه
سوسنم میسازه
طفلکی عسگری شد ییهو بی شوشول
نوه ای نداره
نقی بیچاره
چون خبر نداره
منتظرن مهدی بیاد یه عده اوشکول

کاش نقیمون ظهور کنه یه روز یه جایی
کاش هممون یه روز بشیم سامرایی ...

از ناقشتاین

۸/۱۵/۱۳۹۲

اگر تفکر در اسلام ممنوع نبود حسین کشته نمیشد.

صدای نعره و فریاد، صحرای کربلا را پر کرده بود. هیبت امام نقی، چنان هراسی در دل سربازان خلیفه افکنده بود که جسارت قدم گذاشتن به میدان نبرد و میانه داری را نداشتند.امام در حالیکه می دوید فریاد زد: اگه چیز نداری، لااقل چیز داشته باش! آخه نفله، رود دجله به این درازی، یه ذره ماتحتتو جمع میکردی میرفتی دو فرسخ بالاتر آب بر میداشتی میاوردی. حتما باید ژانگولر بازی در بیاری، بزنی وسط دشمن؟ حالا من جواب ننه باباتو چی بدم؟...
عبیلــفضلِ علمدار، که علمش از دشداشه بیرون افتاده بود و لای پاهایش می پیچید از ترس حضرت، دور صحرا چهار نعل میخزید و امام که کف بر لب آورده بود با مشک آب سوراخ او را تعقیب می کرد.
خلیفه با نگرانی پیکی به سوی خیمه اسلام فرستاد و به ابولاشی پیغام داد: بابا ما راضی نیستیم رابطه دو تا برادر اینجوری بهم بخوره. این یارو نقی بدجوری قاطی داره. برا خودتون میگم؛ یه گل گاوزبونی، شربت بیدمشکی چیزی بهش بدید. ما با اجازه تون بر میگردیم کوفه، ایشالا یه وقت دیگه خدمت میرسیم. قربانت: خلیفه ملعون عباسی%

به یاد "سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد"

از صیغه مضارع نقی

۸/۱۴/۱۳۹۲

یک امام چکونه امام شد؟

از امام پرسیدند: آیا شما هم به این موضوع اعتقاد دارید که «به هر چی که بخندین، سرتون میاد؟»
امام فرمود: چگونه اعتقاد نداشته باشم، در حالیکه خودم پس از خندیدن به یک نادان که ادعای امامت میکرد، امام شدم...

امام و قضا و قدر

از پرو ویتامین نقی11

امتحان شیعه گری




جای خالی را با کلمات مناسب پر کنید: 
عايشه از روي حسادت عرض کرد:
یا رسول الله می بینم ... فاطمه را زیاد می بوسی و..... را در ....ش قرار می دهی!!!
پیامبر اکرم فرمودند:بله هروقت مشتاق ..... می شوم فاطمه را ... و ..... را در ..... می گذارم!!!
من از فاطمه بوی ..... استشمام میکنم،
وبوی ..... را می یابم زیرا او زنی ..... است!!!
...........................................................................

.

((اما صادق )ع( فرمود:عايشه از روي حسادت عرض کرد:
یا رسول الله می بینم دهان فاطمه را زیاد می بوسی وزبانت را در دهانش قرار می دهی!!!
پیامبر اکرم فرمودند:بله هروقت مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بوسم و زبانم را در دهانش می گذارم!!!
من از فاطمه بوی بهشت استشمام میکنم،
وبوی شجره طوبی را می یابم زیرا او زنی آسمانی است!!!
اصول كافي جلد سوم باب بوسيدن))

از ناقشتاین

کدام گروه مظلوم ترند؟




امام نقی :در عجبم از آن دسته از پارسیان که خاوران دهه ی شصت را به یاد نمی آورند در حالی که برای مراسم نوره کشی سال شصتم هجری در کربلا ،اشکشان چون نهر جاری می شود (کتاب: بی خردان انصاف دهید کدامشان مظلوم ترند ؟_ همه صفحات)
از نقمان حکیم

چه چيزى اسلام را زَنده نگه داشته؟



امام نقى: اين محرم و صفدر است كه اسلام را زنده نگه داشته.

عفير و شمقدر علم به دست وارد شده: هوى بولجبين! پس ما كه علم نگه مى داريم هويجيم؟
نقى خشتكى مى خاراند: پس اين محرم و صفدر و عفير و شمقدر است كه اسلام را اينطور نگه داشته!

سوسن و لايشه كفگير به دست از آشپزخانه به سوى نقى ميايند: ذليل مرده، پس ما كه قيمه درست مى كنيم آب بينى باباتيم؟
نقى نفسى گرفته: پس اين محرم و صفدر و عفير و شمقدر و سوسن و لايشه است كه اسلام را نگه داشته!

عسگرى با شنيدن اين سخن كشف عورت كرده و مظلوميت خود را به رخ مى كشد: من كه شوشولم رو تو راه اسلام دادم چى پس؟

حضرت از عصبانيت كف به دهان آورده و چند فحش آبدار نثار جد و آبادش مى كند: ولم كنيد بابا، اصلا اين حماقت امت است كه اسلام را زنده نگه داشته!

تاريخ دمرى/ باب چه چيزى اسلام را زَنده نگه داشته؟

از آشپزالنقی

۸/۱۲/۱۳۹۲

سوره مبارکه محرم


ق.ی.م.ه* قسم به زوزه مداحان* قسم به ترافیک خیابانها برای خوردن چای مفتی(و فحش خارومادری که نثارشان میشود) * قسم به شبی 3 میلیون نرخ مداحی آقایان* قسم به زورگیران و اراذل محل * که جلوی دسته زنجیر میزنند و علم بلند میکنند* قسم به پراید هاچ بک خسته (با سیستم صوتی خفن) * که ساسی مانکن و تتلو را خاموش میکند(به حرمت محرم) تا سی دی نوحه گوش کند* و روی کاپوتش بنویسد یا حسین* و شب عاشورا داف بلند کند بلند کردنی!*قسم به آنان که سگ حسینند* و پاچه ملت را میگیرند* قسم به سید احمد خاتمی* که نمونه قبل از تکامل شمر است و از نشانه های قدرت ما*قسم به سعید حدادیان که دیدنش کفاره دارد* قسم به عرق خور محله* که دهانش را آب کشیده و تا آخر صفر لب به عرق نمیزند* قسم به مرسدس بنز اس-500 * که صاحبش در صف غذای نذری فحاشی میکند* البته غذا میبرد برای تبرکش ها * قسم به sound check نوازندگان قبل از حرکت دسته * قسم به بیخواب شدن ملت از صدای گله عزادارن در خیابان* چقدر قسم بخوریم از دست شما* یک داستانی بود و تمام شد رفت پی کارش* ول کنید جان مادرتان*... اوه ...پیف... منظورمان این ول کردن نبود بی ادبها* همانا آدم بشو نیستید شما* بروید و آنقدر با زنجیر و قمه به سر(و ماتحت) خود بزنید تا جانتان درآید* وای بر آنان که هرگز نمیفهمند

صدق النقی العظیم 
از ناقشتاین

زمانی که حضرت نقی ضامن روباه شد

روزی حضرتش در بیابان شکارچی ای را دید که می خواست روباه بی دست و پایی را خلاص کرده و پوستش را بکند .حضرت به شکارچی فرمودند دست نگه دار , این روباه فرزندانی دارد بگزار برود آنها را شیر دهد و برگرد , من ضامن او می شوم ... شکارچی هم روی امام را زمین نینداخت و اطاعت کرد ... ولی هر چه منتظر شدند روبه بی دست و پای از جای خود تکان نخورد ...پس از چند ساعت امام ابتدا مدتی طولانی به دوربین زل زد , سپس با سری فرو افتاده از شرم به راه خود در بیابیان ادامه داد و در افق محو شد ...<< نقی ضامن روباه >>

از پفک نقکی