۷/۲۹/۱۳۹۲

سورپرایز برای تولد نقی

نقى(ع) جهت نماز صبح راهى مسجد مى شد. همين كه وارد حياط شد چند مرغابى كه در گوشه اى لانه كرده بودند با مانور هوايى همراهى اش كردند، چون به در نزديك شد، درب به صورت تلسكوپى و اتوماتيك وار باز شد. پس به كوچه قدم نهاد و چند سگ و گربه را ديد كه رقص كنان و پاى كوبان برايش رژه مى روند. پيرزن يهودى آشغال ريز از آن بالا با حركات پاركور خانه به خانه اسكورتش مى كرد كه مبادا آسيبى برسد. بالاتر تكه ابرى حضرت را در برابر تابش امواج كيهانى محافظت مى كرد. از عالم بالا صداى موسيقى و شعر ناب مى آمد، ناگهان حضرت درجا ايستاد! نگاهى متعجب به اطراف و اكناف و سپس به دوربين كرد. لحظه اى سكوتى زندگى بار همه جا را فرا گرفت و تو گويى كه جز نقى هيچكس نبود. يك بطرى آب انگور بوردو به همراه گيلاسى كمرباريك در طبقى فرو فرستاده شد و ندا آمد: "اى نقى، زادروزت مبارك، همانا ما تو را عليه جهل و خرافه فرستاده ايم! پس بنشين و بنوش به افتخار خودت و اصحاب راستينت."
و دوباره صداى ناب موسيقى و شعر همه جا شنيده مى شد...

تاريخ دمرى/ باب روز تولدت دوباره تكرار مى شود.

از آشپز النقى

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر