ابوذر حفاری (رض) حکایت می کند:
در ایام جوانی از جایی عبور میکردم که عده ای از کودکان را سرگرم بازی یافتم. در میان آنها پسرک ژولیده ای بود، با دشداشه مندرس و ماتحت برهنه که دماغش بیرون زده بود و بوی پشکل میداد.
نزدیکتر رفتم و به او گفتم: پسرم تو انگار اهل حمام نیستی؟
پسر بچه پاسخ داد: خیر! بنده اهل بیت هستم . جد بزرگوارم، رسولولاه، اهل بخیه بود و فرزندان پاکش همگی اهل عمل. لکن با توجه به رنگ و رخسار فعلی تان، به نظر میرسد شما از اهل توبه باشید.
نقل است ابوذر بلافاصله توبه کرد و درجا مبلغ کلانی را به عنوان سهم امام به آن کودک پرداخت. او پس از این واقعه سر به بیابان گذاشت و تا پایان عمر در صحرای رَبــذه به خنده های هیستریک مشغول بود.
منبع: کودکی امام نقی(ع)/ نوشته مرکز کنترل بیماریهای واگیردار
از صیغه مضارع نقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر