۸/۰۴/۱۳۹۲

نقی روبهی دید بی دست و پای/ بخندید بر طبع شوخ خدای

نقی روبهی دید بی دست و پای/ بخندید بر طبع شوخ خدای
که با اینهمه عدل و دادِ جلی/ زند بر سر بنده اش تو سری
یکی را دهد ثروت بی حساب/ یکی را دهد خوابِ بوی کباب
یکی را کند ناز در رخت زر/ یکی را کند بارکش همچو خر
کند کسر از سهم عقل کسی/ دهد رشته های امورش بسی
پس آنگه خردمند را از هوس/ کند لعبت دست هر خار و خس
درازا دهد عمرِ خونخوارگان/ به لب آورد جان فرزانگان
شود پشکل اُشتر یک عرب/ نماد شعور و شعار ادب
کسی کینچنین زشت طبع و عبوس/ کند بر سریر خدایی جلوس
مرا ننگ آید که باشم نقی/ ولیکن کنم بر درش بندگی
از امروز شخص خدا بنده ام/ خداوند خوشحالی و خنده ام
دهم ارج آن سر که مغزی در اوست/ نه آن سر که مُهر حماقت بر اوست
چو جو شدیدی گرفتش امام/ بدرید خشتک، بشد روی بام
بـبولید بر دین جدش نبی/ بیاراست دنیا به اسم نقی
پس ای دوست در کارش اندیشه کن/ بخوان "یا نقی" در خوشی ریشه کن
بنوش و بخند و خردباز باش/ رها از خدا و سرافراز باش


منبع: غارحراء/ چوب پنبه شامپاین امام

از صیغه مضارع نقی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر