۶/۱۷/۱۳۹۲

مصائب نقی - باب معجزات بی موقع - ص 69

صحنه: حیاط بیت امام. سوسن خشمگین با وردنه ای در دست وارد میشود:

- نقی؟؟؟؟؟؟؟ کجا رفتی ذلیل مرده؟ آخرش که پیدات میکنم. خودت بیا بیرون...
(عسگری کوچولو درحالی که به خود میپیچد): مامانی ... مامانی... جیش دارم..
- خوب برو جیش کن. به من چه؟
- نمیشه آخه مامانی. جلوی در مستراح تار عنکبوت بسته به این کلفتی. تازه یه کفتر هم اومده روش لونه کرده تخم گذاشته!!
( چشمان سوسن برق میزند): آهان... پس اونجاست ...( وردنه را دور سر چرخانده و نعره زنان به سمت مستراح میدود...)

از ناقشتاین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر