۶/۱۶/۱۳۹۲

هویت سازی و اعتبار بخشی


1) من- خود
آنچه که به عنوان "من" یا "خود" می شناسیم، هویتی است که به مرور زمان همچون برچسبی پشت یقه آگاهی ما دوخته می شود. این خود که زیر یک نام کوتاه خلاصه می شود، ساخته و پرداخته عمل ها و عکس العمل های عمر ماست و میتواند مجموعه پر تعدادی از صفات را در بر بگیرد. 
مثال:
افشین پسر خوش قیافه ای است که آب زیر دنده اش نمی رود. نه حق کسی را میخورد و نه می گذارد کسی حقش را بخورد. آشپزی اش افتضاح است ولی هیچوقت گرسنه نمی ماند. دخترهای زیادی دور و برش می پلکند و همیشه دست به جیب است. فوق تخصص حل مسائل پیچیده به روش ساده است. و ...
این توصیفات به تدریج شخصیتی را برای شما هویدا می سازد که زیر اسم افشین خلاصه شده است.
اینکه شما چه هویتی برای خود متصور باشید یا چه صفات و خصوصیاتی را در خود ببینید، تنوعی به گستردگی بشریت دارد. اما در یک طبقه بندی بزرگتر، قضاوت شما از هویت فردیتان از دو حال خارج نیست: 
_ من خوب هستم
_ من بد هستم

2) چه کسی هویت مرا جا به جا کرد؟
خوب یا بد بودن، مثل طول یا حجم، واحد اندازه گیری ندارد و به اصطلاح معیار سنجش آن کاملا ذهنی است. نسبتی که هویت شما با محیط اطرافتان می سازد، نقش بسزایی در قضاوتی که از خود می کنید دارد.
مثال:
باور عمومی بر این است که آدم باید زرنگ باشد.
الف) زرنگ بودن در جامعه X به این معنی است که بدون هزینه کردن وقت، انرژی یا سرمایه مادی، چیزی را به دست بیاوری که در حالت عادی نیازمند هزینه دادن است.
فریبا خود را دختر زرنگی می بیند چون بدون اینکه درس بخواند، درسها را پاس کرده و با کمک دوستان، نمره های خوبی می آورد و آخر هفته ها با بر و بکس پارتی و عشق و حال دارند. 

ب) زرنگ بودن در جامعه Y به این معنی است که علیرغم هزینه کردن وقت، انرژی یا سرمایه های مادی، بهترین چیزی را که می توانی به دست بیاوری و بهترین استفاده را از آن ببری.
نارینه خود را دختر زرنگی می بیند چون با صرف زمان مناسب، درس هایش را به بهترین شکل می خواند، نمرات خوبی دریافت می کند و با استفاده از دانسته هایش، توانسته پروپوزال موفقی ارائه کند و در یک کارخانه به عنوان مشاور مدیرتولید، پروژه خود را شروع نماید. 
هر دو این دخترها از خودشان رضایت دارند و احساس خوب بودن می کنند چرا که بر اساس معیار های آموخته شده زندگی شان، آنها دقیقا همان صفاتی را دارند که مود تایید و پسند جامعه پیرامونشان است.

3) خوبهای بد و بدهای خوب
در دنیایی که هم جامعه X و هم جامعه Y را در بر میگیرد، یک فرد مستقل می تواند در جامعه اول احساس خوب بودن و در جامعه دوم احساس بد بودن بکند.
برای تغییر احساس بد به خوب در یک فرد مستقل راه حل های زیر محتمل است:
الف) تغییر فاکتورهای ارزش گذاری و اعتبار بخشی در جامعه مبداء
ب) تغییر مکان فرد از جامعه مبداء به جامعه دیگر
ج) تغییر هویت فردی که در حالت افراطی و بیمار گونه به انکار خود می انجامد

4) فیسبوک وارد می شود
تا پیش از ظهور و فراگیر شدن جوامع مجازی، ساده ترین روش برای داشتن احساس خوب، مهاجرت بود و پر هزینه ترین آنها تغییر مولفه های فرهنگی جامعه. اما امروز ما با تجربه جدیدی مواجهیم. تجربه هویت سازی در فضای مجازی که در واقع معادل نفی "خود" شناخته شده برای میانبر زدن به یک "خود" ایده آل است. 
مریم یا فرید که از "خود" شناخته شده شان راضی نیستند، به راحتی با ساختن یک هویت جدید و انتخاب آواتاری که متناسب با این هویت است به تجربه زندگی در پوستین یک انسان دیگر دست می یازند.
مریم دختر خجالتی و کم رویی ست. او در فیس بوک آواتار "پری بلنده" را انتخاب می کند و با زبانی تند، در هر میدانی به خود نمایی می پردازد.
فرید ظاهر جذابی ندارد. او در فیسبوک آواتار "دن ژوان" را برای خود بر می گزیند و سعی در جلب توجه آواتارهای سیمین بر سیمین بناگوش دارد.

5) پیوستگی هویت فردی
بر خلاف تصوری که عموما در میان کاربران فضای مجازی رایج است، تغییر هویت زیر سایه یک آواتار جدید، چندان هم شدنی نیست.
برای شخصی با حداقلِ سلامت روانی، یا به عبارتی کسی که دچار تجزیه شخصیت نشده، بسیار دشوار است که نقشی کاملا متفاوت از آنچه در دنیای غیر مجازی دارد به نمایش بگذارد. دشواری های تربیت جاسوس های حرفه ای از جمله مثالهای قابل مطالعه در این زمینه می باشند.
مثالهای ملموس تر را می توان در بروز رفتارهای ضد و نقیض از یک آواتار مشخص در شرایط پر فشار دید.
مثال:
زیگموند شخصیت آرامی دارد و بسیار مودب است.
در بحثی که بین زیگموند و آنا در میگیرد، آنا نادانسته دست روی نقطه ضعف زیگموند می گذارد و او چنان آشفته می شود که شروع به فحاشی و توهین های جنسیتی به آنا می کند.

برای افرادی که با حذف "خودِ" روزمره شان به خلق یک "خود" جدید می پردازند، علاوه بر صرف انرژی و وقت، مسئله ای به نام در هم ریختگی هویت فردی نیز بروز می کند و در دراز مدت به احساس بد بودنشان دامن می زند.
در مثال فوق، با بروز رفتاری که در تناقض آشکار با هویت تبلیغ شده زیگموند است، احساس شکست و بد بودن اینبار به فضای مجازی نیز وارد می شود و حلقه محاصره را تنگ تر از قبل می سازد.

6) آن روی سکه
آواتار ها می توانند نماینده یک ایده یا اندیشه باشند. آواتار ها می توانند به صورت هدفمند، نمادی از یک شخصیت خاص باشند. در چنین شرایطی، فرد به دنبال دست یافتن به هویت تازه ای نیست و یا قصد جبران کاستی های دنیای غیر مجازی را ندارد، بلکه برای شناساندن یک ایده، یک شخصیت داستانی خلق می کند.
مثال: سوگلی النقی 
همچنان که شخصیت های داستانی، گاه رنگی ملایم و گاه حتی تندی از شخصیت نویسنده را بر خود دارند، آواتارها نیز می توانند نمودی از آراء یک "خودِ" دنیای غیر مجازی باشد.
در اینجا عموماً نه تنها تضاد و در هم ریختگی ایجاد نمی شود، بلکه امکان نقد و بازبینی این نماد و ایده های مرتبط با آن، برای "خود"ی که مولد این نماد بوده فراهم می گردد و به او اجازه می دهد تا از فاصله ای کمی دورتر و از نگاه دیگران نیز به بازبینی آن ایده بپردازد.

7) بده بستان های اجتناب ناپذیر
تابلوی عبور ممنوع، شاید من یا شما را به یاد امتحان گواهی نامه، پلیس راهنمایی رانندگی، گردش به چپ ممنوع، چراغ قرمز و تمام مفاهیم مرتبط با رانندگی بیندازد.
در عین حال، صحبت کردن راجع به قوانین راهنمایی و رانندگی، پلیس، جریمه، کنترل نامحسوس، لنت ترمز و روغن موتور کاسترول و موضوعات مرتبط، زیر آواتاری که عکس رونالدو را به نمایش گذاشته، ناخواسته این ایده را ایجاد می نماید که اینها بخشی از هویت رونادو هستند.
به همین صورت استفاده از عکس هیتلر به عنوان آواتار می تواند به طور ضمنی اشاره ای مبنی بر ارتباط این هویت مجازی با نازیسم داشته باشد (که الزاما این گزاره برقرار نیست). همانطور که به کار بردن فحش های رکیک زیر آواتار یک کودک معصوم، می تواند شائبه بد دهنی صاحب حقیقی آن تصویر را فراهم آورد (که این نیز الزاما برداشت درستی نمی باشد).

الف) خود را بشناسیم، بپذیریم، و برای رفع کاستی های "خود"ی که می شناسیم، بدون شرمندگی تلاش کنیم. کامل بودن یعنی خدا بودن و خدا بدبخت ترین هویتی است که تا به حال به تصویر کشیده شده. تنها، ساکن و بدون تغییر. آنچه سرزندگی روانی را تضمین می نماید، امکان تغییرات رو به جلو است.

ب) از ایجاد هویت های متنافر بپرهیزیم و خویشتن خویش را پیوسته نگه داریم تا از آشفتگی ذهن در امان بمانیم. به جای میانبر زدن به هویت های جدید، می توان در حوزه هایی شرکت فعال داشت که تضاد کمتری با خود حقیقی ما دارند و در عوض، در حوزه های متضاد در صورتی شرکت بجوییم که به دیده کلاس درسی برای ارتقاء ویژگی ها شخصیتی مان به آنها نگاه کنیم. بی تعصب و بدون برتری جویی.

از صیغه مضارع نقی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر