۶/۱۶/۱۳۹۲

نقل از کتاب «نقی: تناقض یا مهربانی؟» تألیف نقی رحمت


بد ابن خوب نقل کرده روزی دو مرد زنی را کشان کشان به نزد حضرت امام نقی آوردند و پس از دخول در ایشان گفتند: «ای عادل ترین ظالم زمان! تو قضاوت کن این ضعیفه کدام از ما را بیشتر دوست دارد؟»

امام نقی ساعتها مکاشفه و مداقه کردند و سپس فرمودند: «ای بی شعورها! خب چرا از خودش نمی پرسید؟ مگر زبان ندارد؟»
مردان گفتند: «چه فایده؟ او که نصف عقل یک مرد را دارد، تازه از آن گذشته، برای اثبات حرفش نیاز به شهادت 4 مرد عادل دارد...»

با شنیدن این استدلال بی شرمانه، خون جلوی چشمان پیشوای شیعیان را گرفت و حضرت بی مقدمه دو مرد را بدون روان کننده تا سرحدّ مرگ سپوختند و با لگد بیرون انداختند. سپس از پنجره بر ایشان نعره زدند: «چنین رفتار زننده ای با زنان، آن هم در حکومت اسلامی عادله من؟ شانس آوردید امروز جنس افیونم خوب بود، و گرنه اخته از این در بیرون می فرستادمتان. حمّالها.»

امامنا سپس با احترام خاصی آن زن را متعه نمودند و برای رسیدگی بیشتر به حرمسرای پرجمعیت خود فرستادند و شب هنگام برای ادای وظیفۀ سنگین و دردناک زناشویی به سراغش رفتند...


از فخرالمحقّقین آقاشیخ زُجاج ابن عیّاش هذلولی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر