۶/۱۶/۱۳۹۲

تاریخ دمری، بخش نه غزوه نه لبنان


ابولاشی با پک و پوز متفکر بر امام نقی که در حال غزوه با معتصم بودند وارد شد و پرسید: یا نق، چرا ما باید در راه خدا جهاد کنیم و جان عزیزمان را در این دنیا از دست بدهیم؟ گیرم که رفتیم بهشت و تا دلمون خواست بتونیم شیر و عسل بخوریم و جماع کنیم، خوب این که خیلی خسته کننده است و بعد از مدتی نه شیر و عسل مزه میده و نه آب انگور و حتی جماع.
امام لختی اندیشیدند و چون نتیجه ای حاصل نشد مدت زیادتری را سر در جیب تفکر فرو بردند و آنگاه سر برآورده و فرمودند: راست میگی ها، به این قسمتش اصلن فکر نکرده بودم. آنگاه امام نقی دستور آتش بس صادر کرده و برای مستفیض شدن از لذات دنیوی به همراه معتصم به شکار سوسمار و ملخ رفتند.


از مامایقن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر