۶/۲۵/۱۳۹۲

به عهده پرفتن کار یکدیگر

مردی با خشمی فروخورده و زاویه ای قائم بر نقی وارد شد و گفت: سوسن به جماعم ، مگر نه این است که جماع با زنی شوهردار زنا است؟ امام فرمودند :به ذوالنعوذم قسم که چنین است . مرد گفت: ذوالنعوذت در حلق رسولولا ، چرا با زنم جماع کردی ای فرزند رسول؟ امام نقی که در کورس شعر گفتن دست جد بزرگوارش را از پشت بسته بود از مرد پرسید: مگر نه اینکه تو برای مدتی به شهری دیگر رفته بودی؟مرد گفت آری ، نقی پسید: مگر نه اینکه در همین شهر هم که هستی از فرط کار زیاد وقت زیادی برای زن و فرزندانت نداری؟ مرد گفت : همینطور است ، سپس امامنا با آوایی ملکوتی به مرد گفت: برای اینکه گوشه ای از کارهای تو را با دلسوزی گرفته و بوی بهشت را استشمام نمایم مجبور شدم . 

از نقیلر نقوی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر